- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
اگـر نـقــطـۀ بـا تـنــزُّل نـمـیکـرد اگـر اسـمِ اعـظـم تـغـزّل نـمـیکرد علی بود و خلقت سراسر علی دید علی با خدا رمز و رازش یکی بود علی ذوالفـقـار و نمازش یکی بود خـدا شـد عـلی و پـیـمـبر عـلی شد که هست اینکه حق غَرقِ اوقاتِ او شد خـدا جـلـوههـای مـنـاجـاتِ او شـد دلم بُـرد و هربار گـفـتم اباالـفـضل بـبـیـن بـنـد آمـد نـفـسها سـخنهـا بـبـین بـاز مـانـده نـظـرهـا دهـنها که میبـیـند امشب دلم پـر زدن را اگـر آبِ دریــا مـرَّکـب شـود بــاز زمیـن از غـزلـهـا لـباب شـود باز که زینب بگوید که ای جان من تو دعـا کـرد مـیــدان عــلَـم بـرنـدارد در این مـعـرکـه یک قـدم برندارد فـقـط یال و کـوپـال یـکـسر بریزد عـلی بین میدان که تصویر میشد چنان ضربههای تو تـکـثیر میشد پـنـاه حــرم دسـت آب آورِ تـوست خدا این حرم را عجب دیدنی گرد پُر از دست خالی پُر از ارمنی کرد مرا دسـت خـالـی رهـا میکـنی نه تــو نــور قــمـرهـای اُمُّالـبَــنــیـنی دعــای سـحــرهــای اُمُّالــبَــنــیـنی فـقـط بوسه زد روی بالت عـزیزم نظر میخوری رویِ خود را بپوشان از این تیر اَبروی خود را بپوشان زمین میخورم تا زمین میخوری اگر خار چـشمانتان این سپاه است که ای خصم پایانتان این سپاه است سـپاهی که ایرانیاش بَسِّـتان است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
ز امر حق گل کرد بر تاجِ وفاداری نگین چون امیرالمومنین شد صاحبِ حبل المتین غرق در جشن و سرور و شادمانی شد زمین ماهِ کامل داشت در آغوشِ خود اُمُّ البنین بسکه زیبا بود یوسف آمد و وقتِ سحر گوشۀ قنداقهاش زد مُهـرۀ چـشم و نظر دور تا دورش شلوغ و نامِ او آرامِ جان چشمهایش نافذ و عمقِ نگاهش مهربان میرسد دائم صدایِ هلهـله از عـرشیان بوسه زد بر دسـتهای او پدر وقتِ اذان اینچنین بیواسطه حلّالِ هر مشکل شده ظاهراً عـباس! در واقـع ابوفـاضل شده چونکه بود از کودکی راهِ ولایت را بلد رویِ حرفِ حضرت اربابمان حرفی نزد دور بـاشد از وفـاداریِ او چـشـمـانِ بـد شد علمدار و همین را زد به نام خود سند روی شمشیرش؛ علی حیدر مدد مکتوب شد تا ملقَـب شد به سقّا حالِ دریا خوب شد حضرتِ باب الحوائج بود و تمثالِ ادب شد برای زینبِ کبری در آرامش سـبب مشکیِ عمّامهاش زد بارها طعنه به شب تا قیامت وصف او کار شبانه روزِ لب تا گـره افـتاد در کارم سـریع و بیدلـیل حاجتم را بر پرِ کـنجِ علـَم بستم دخـیل!
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیهالسلام
دلی که عـشق در آن جـا نگـیرد سـراغ از عــالـم بــالا نـگـــیرد نشد یک لحظه هم درمانده باشیم خـدا عــبـاس را از مـا نـگـیـرد وفـا تـنهـا شود معـنی ابالـفـضل سعادت گـشت با ما همدم امشب جهان آزاد شد از هر غـم امشب امـیـد نـا امـیـدیهـاسـت عـبـاس دل و جـان بـنی الـزهـرا رسـیده ادب را بـهـتـرین مـعـنـا رسـیـده رسـیـده حــیـدر گــردان اربـاب الا یـا ایـهـا الـسـاقی ابـالـفـضـل تو نـور چـشم عـشـاقی ابالفضل تو ای ساقی چه در پیمانه داری غـلامـیت بـرای مـا مـدال اسـت ابالفـضلی شدن اوج کـمال است دعا کـن محـو خـوبیهـات باشم تـو اوج روضـههـای کـربـلایی شـده سـقـایـیات چـه مـاجـرایی خــداونــدا عــلــمــدارم نـیــامــد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
به خدا دادیِ سـقـّا غـزلی باید خـوانـد به علی، رتـبۀ او را ازلی بـاید خواند پـسر اُمِّ بـنـیـن نه، پسر فـاطـمه خوان همچنانی که ابالفـضلِ علی باید خواند نیست معصوم، ولی در درجاتِ معصوم برترین است و به عصمت مَثلی باید خواند صاحبِ تیغ و علَم، روح مواسات و ادب دستـبـوسـش هـمۀ پنج ولی باید خواند دست بر قبضه چو گیرد، همه یَل ها به فرار وسطِ معـرکـه ها شیـرِ یـلی باید خواند ساقیِ تشنه لبان است، ولی در جـنّات از قضا لعل لبش را عسلی باید خواند آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین چه بـخـوانم عـلَـمِ مُلک عـلـمداری را چـه بـنـامـم یـل مــیــدان وفـاداری را در شجاعـت نه به والله نـظـیری دارد حـرف اول بـزنـد روز فــداکـاری را قوّت و عزم و اراده، همه در خدمت دوست او به میدان عـمـل ثبت کـنـد یاری را گر چه انبوهِ أمان نامه به پایش ریزند جـز به دلـدار نـگـویـد سـخـنِ آری را ز کراماتِ ابا لفضل همین یک نَم بس که به دریا بکُند وصل، مِیِ جاری را جذبِ حق میکند از دور دلِ نوری را بـه دَمِ تــیـغ بـگـیـرد نـفَـسِ نــاری را آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین در مناجات، عجب دستِ نـیایش دارد در عـنایات، به هر درد گـشایش دارد نـمـیافـتـد ز لــبـش ذکـرِ الــهـی امــا ذکر زهراست که هر لحظه سُرایش دارد همه اوصافِ الهی است در او جمع، ولی عشق و احساس در عباس همایش دارد گر چه مبهوتِ حسین است، ولی در وقتش چـقدَر او به حسن، نـاز گـرایش دارد اصلِ مأموریتِ مـاهِ بنیهـاشم چیست دور تا دورِ حـرم، مـاه نـمـایـش دارد هر چه گوئـیـم ز رزمـیدنِ مولاییِ او سبک جـنـگـیدن او باز ستـایـش دارد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین ز هجومش، به عقب لشگر دشمن ریزد ابـتـدا تـا به صفِ آخـرِ دشـمـن ریـزد مرکبِ راهورش، پای چو کوبد به زمین لـرزه بر شـاکـلـۀ پـیکـر دشمن ریزد جوششِ غیرت او تا به رگش میجنبد همچنان صاعقهای بر سر دشمن ریزد شیـرِ صـفّـین و دلاور پسرِ شـیـر خدا پیـش چشم هـمه یَلها پَـرِ دشمن ریزد تا به آهنگِ علی، روی به میدان بکند دست و پاهاست که دور و بر دشمن ریزد از عرب تا به عجم، یکسره إذعان دارند که ز تیغش، سپر و خنجر دشمن ریزد آمده بر عـلی و فاطمهها نور دو عین حامی زینب کبری و عـلـمدار حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عـشق زیـباست خـداوند از آن زیبا تر عرش بالا ست ولی بنده از آن بالا تر هر کـسی سـائـل درگـاه خـداونـد شود میشـود بـین خـلائـق بـه خـدا آقـا تـر درِ درگاه خـداونـد حـسین است حسین هر که دلـبـاخـتـه اوست شود لـیـلا تر به خدا گر که بـگـردی هـمۀ عـالـم را غیر عـباس کسی نیست به او شـیدا تر اینچـنـین شد که خـدا کرد تجـلّی آری عـشق زیباست ابالفـضل از آن زیباتر تا قیامت علم عشقِ ابالفـضل به پاست آری آن عشق که فانی نشود نور خداست نـام عــبـاس کـه آمـد دهـنـم آب افـتـاد گـوئـیـا روی لـب من عـسل ناب افتاد دل به دریا زدگانت چه فراوان شدهاند تاکه تـصویر رخ ماه تو در قاب افتاد نمک بین نگاهـت چـقدر شیرین است دل فرهادیام از عشق تو در تاب افتاد طاق ابـروی تو را کافـر بیایـمان دید سجده کرد و همۀ عمر به محراب افتاد ازهمان روز که چشمت به جهان وا گشته ساقی عشق در این معـرکه سقا گشته روز مـیـلاد تو جـبـریـل خـبـر آورده که خدا از صدف عرش گوهر آورده انـقـدر شـور شـعـف خـانه مـولا دارد گوئـیا حضرت زهـراست پـسر آورده آسمان شب مولا پس از این مهتابی است حـق برای دل خـورشـیـد قـمـر آورده این که با خندۀ خود دارد اشاره به همه کـاشف کرب حـسـین آمـده سر آورده پـاسـبــان حــرم زیـنـب کــبــری آمـد این که در سینه خود کوه جگر آورده زحـمت اُمِّ بـنـیـن بـود که عـباس شود مرد از دامن مادر سوی معـراج رود پـسـرم گوش بـده حـرف دل اُمِّ بـنـیـن آبرویم همه در دست تو باشد پس از این ایـستاده است فلک قـد تو را سِیـر کـند ولی از روی ادب محضر مولا بنشین گرچه برچشم تو مشتاق شده ارض و سما محـضر آل عـلی چـشم بـیـنـداز زمین هرکجا خواست که زینب بشود ناقه سوار تو رکابش بشو عباس، که او هست نگین نکـند لفـظ اخا را تو بگـویی به حسین من کنیزم تو غلامش همه جا هست همین آنـقـدر خـاک نـشـیـن قـدم یــار شـدنـد هر دو در هر دو جهان صاحب دربار شدند با قـدم های ابالـفـضل زمین میلـرزید دشمن از طرز رجز خواندن او میترسید وسط معرکه میرفت که محشر بشود شاه شمشاد قـدان تا که کمی میغـرید راه و بیراههاش از هول ولا گم میشد تاکه چشمش به غضب سوی کسی میچرخید همه آهنگ عقب گرد به لب میخواندند تا که شمشیر ابالفضل کمی میرقصید میزد از میمنه از میسره میرفت برون با هـجـومی همه لـشگـریان میپـاشید هرکسی بر قد و برجنگ تو کرده است نگاه گـفـتــه: لا حـول و لا قــوت الا بــالله بـنـویـسـیـد ابـالـفـضـل بخـوانـیـد حـیـا بـنـویـسـیـد عــلـمــدار بـخـوانـیـد وفــا هـیچکـس مثل ابالفضل نگـیـرد دستی بـنـویـسـیـد ز حـاجـات بـخـوانـیـد روا دیدۀ او همه را یاد جـنان میانـداخـت بـنـویـسیـد از آن چـشـم بخـوانـیـد خـدا بنویسد که سـقـاسـت بخـوانـیـد خـجـل قـول داده سـت کـه آبـی بـرسـانـد امــا مشک افتاد و تو افتادی و ارباب افتاد پای گهـواره طـفـلـش زنی افـتاد از پا بعد تو دشـمن تو اهل جـسـارت بشود بعـد تو زینب تو سوی اسـارت بـرود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
امشب از بخت خوشم شانه ز سر میافتد بس که در آیـنـهام عکس قـمـر میافتد چرخۀ عشق علی چرخ زد و فهمیدیم قـرعـۀ اُمِّ بـنـین است، پـسـر مـیافـتـد این پسر کیست که دل میبرد از اهل ولا با خم ابرویش از خـصم جگر میافتد ذکر تکبیر علی و حـسنـین است بلـند به قـد و قـامت او تا که نـظـر میافـتد مدعی دور شو این معرکه جای پشه نیست چون ز سیمرغ در این معرکه پر میافتد آتش خشم اباالفضل بسی سوزان است هر که با شعله در افتد به سقر میافتد پرچـم زینب کـبراست به دست عباس عـلـم از دست عـلـمـدار مگر میافـتد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
اکنون که با شادی دل ما همنشین است روی زمین سزسبز چون خُلد برین است از آســمــان آواز قــدسـی آیــد و بــاز نغمات قدسی گویی از روح الامین است بس که تـمـاشایی است گـلـزار ولایت چـشم فـلک سرگرم دیـدار زمین است پرسیدم از خورشید، حیران که ای، گفت چـشـمان من محو امیـرالمومنین است گفتم که این بوی بهشتی چست وز کیست گـفتا که این عطر گـل اُمُّ البـنـین است گفتم بگو یک ذرّه از فضل و کـمالش گفتا که او خورشید اخلاص و یقین است گـفـتم چـه داری مـژده بر اهـل ولایت گـفـتا نوید من بر اهل عـشق این است امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مـقــدم عـبـاس دارد گـنـجـیـنـۀ عـشـق و وفـا عـبــاس آمـد آئـیــنـۀ صـدق و صـفــا عـبــاس آمــد ای تـشـنـگـان عـشق و آزادی بـیـائـید سـرچــشــمـۀ آب بــقــا عــبــاس آمــد بـهـر فـداکـاری به بـزم حـق پـرسـتی پــروانــۀ شــمــع هُـــدا عــبــاس آمــد چـون ذرّه در حال و هـوای او بمانـید مـنـظـومـه خـورشــیـدهـا عـبـاس آمـد گـر میچکـد از گونۀ گـل، شبـنم شرم جـان ادب، روح حـیــا، عــبــاس آمــد با غـنچـههـای سرخ عـاشورا بگوئـید ســقــای دشـت کــربــلا عــبـاس آمــد حاجـت طـلـب کن از در باب الحوائج چـون قـبـلـۀ حـاجـات مـا عـبـاس آمـد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خــبــر از مقــدم عـبـاس دارد تا بر علی این مه جـبـین لبـخـند میزد بر او امـیـرالـمـومـنـیـن لبـخـند میزد بــا خــنــده نــورانـی شــمــس ولایـت از آسـمـان روح الامـیـن لبخـند میزد گه آسـمان با قـدسـیـان خـنـدید، گـاهی با غـنچـههای خود زمین لبخند میزد هرگه حسین از مـقـدم عـباس خـنـدیـد رضوان به فردوس برین لبخند میزد وقتی که زینب شاد شد گوئی که زهرا بـر چـهـرۀ اُمُّ الـبـنـیـن لـبـخـنـد میزد از شـــادی دُردانــههــای آفـــریــنــش در عرش خیرالمرسلـین لبخـنـد میزد پیـغـمبر رحـمت تـبـسُّـم کرد و آن گاه عیسی به چـرخ چارمین لبخـند میزد بـلـبل به گـلـزار مـحـبت این خـبـر را میگفت و با گل های دین لبخند میزد امشب نـسـیم عـشـق عـطـر یاس دارد با خـود خبــر از مـقــدم عــبـاس دارد عباس ایمانش چو کوهی استوار است مـیلاد او مـیـلاد مـردیّ و وقـار اسـت میـلاد او روشن ترین صبح امـید است میلاد او رنگـین ترین روز بهـار است مـیلاد او فصل شـکـوفـایی گـل هاست مـیـلاد او زیـبـاتـریـن روزگـار اسـت میـلاد او در مـصحف پُر نـور ایـمـان سرلوحه ایثار و عشق و افـتخار است مـیــلاد او بــهــر تــمــام پــاســـداران سرمشق آزادی و شور و اقـتدار است میـلاد آن سـرچـشمۀ اخـلاص و تـقـوا فـصل نـزول رحمت پـروردگار است مـیـلاد آن آئـیــنـۀ عـشـق و فـضـیـلـت پایـان غـم، آغـاز شوری پـایـدار است در مـقــدم آن گـلـبـن گـلـخـانــۀ نـــور نقش لب چشم انتظاران این شعاراست امشب نسـیم عـشـق عـطـر یـاس دارد با خـود خـبــر از مقــدم عـبــاس دارد مه بر رخ ایـزد نـمـایش بـوسه میزد خورشید بر خال لـقـایـش بوسه میزد مـاه بنی هاشم لقـب بگرفت و خورشید بر روی پُر نور و ضیایش بوسه میزد شرم وحیا ازچهرهاش میریخت چون اشک وقتی ادب بر خاک پایش بوسه میزد او مظهر عشق و فـتـوت بود و ایـثار گرکه شجاعت بر سرایش بوسه میزد هرگه دعایش بر فـلک میرفت گویی جبریل بر روح دعـایـش بـوسه میزد گاهی علی در بین اشک شوق و مـاتم بر چشم های حـق نـمایش بوسه میزد ای دل «وفـایـی» بـا نـســیـم آرزوهـا دانی چرا بر خـاک پایش بوسه میزد امشب نـسـیم عـشق عـطـر یـاس دارد بـا خـود خبــر از مـقــدم عـبـاس دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
در دلم امشب پُر از شور و نواست گه مدیـنه میرود گه کـربلاست امشـب از جـام ولا پُـر گـشـتهام قـطـره بـودم با ولا کُـر گـشـتهام در سر آمد شـور و حال دیگری در دلـم افـتـاده شــور حــیــدری من مدد گـیـرم ز آل مـصـطـفـی مـیروم تـا عـرش پـاک کـبـریـا رفـت بـالا ایـن دلـم تـا سـوخـتـم چـشـم بـر بـیـت ولایـت دوخـتـم دیدم آنجا شور و غوغایی بپاست عـرصۀ جـولان پـاکان خـداست پُـر شده عـالـم ز شادی و شعـف خـنـده زن اُمُّ البـنـین، شاه نجـف کودکی چون گل در آغوش علیست زین سبب دنیا پُر از نور جلیست غـرق شـادی حضرت اُمُّ البـنـین میزنـد لبـخـنـد امـیـرالـمـؤمنـین آمـده جــبــریـل بـا خـیـل مـلـک آیـنـه گـردان شده چـرخ و فـلک حور و غلمان دسته گل در دستشان گـشته این کودک تـمام هستـشان این نـدا پُر کـرده هر جای زمین آمـده جــان امـیــرالــمــؤمـنــیـن عـاشـقـان عـطـر گـل یـاس آمده شــادمــان بـاشـیـد عـبــاس آمـده آمـده زیـنـت فـضـای مـشـرقـیـن یار و هـمسـنگر به مولانا حسین نـور چـشـم خـامـس آل عـباسـت جـعـفـر طـیـار دشـت کـربلاست روح ایـثـار و وفـا از ره رسـیـد منشاء عشق و صفا از ره رسید او وفـا را بـا وفـا شـرمـنده کرد او فـتـوّت را دوبـاره زنـده کـرد در شجاعت ذوالفقار حیدری است سیرت و خُلق نکویش کوثری است مرتضایی عـلم عـباس عـلی ست مجـتـبـایی حـلم عـباس عـلی ست فـاطـمی، خُـلق و خـصال او بود هـاشـمـی طـلـعـت جـمال او بود بر بـنی هـاشـم بود نـور دو عـین جـان زینب، هـستی مـولا حسین دوست و دشمن صدایش میزنند بوسهها بر خاک پـایش میزنـند در گـرفـتاری به او پُـل میزنند بـر دو دسـت او تـوسّل میزنـند عیسوی و موسوی مفتون اوست شیعـگـی ما بدان مـدیـون اوست شیعـیان مـرتضی را مـقـتـداست نام عـباس علی مشکـل گـشاست دردمـنـدان جـهـان را او دواست هر که آید سوی او حاجت رواست دستگـیر این جهان و آن سراست بـاب حـاجـات تـمـام انـبـیــاسـت ما هـمه مـست می از جام تـوأیم مـا اسـیـــر دانـــه و دام تــوأیــم مـا هـمه درمـانـده و بـیـچـارهایم در پـی درمـان درد و چــارهایـم مـا گـدایــان سـر کــوی تــوأیــم دست خـالـی بـر در کـوی تـوأیم گـر نگـاهـی از ره احـسان کـنی درد بـیدرمـان ما درمـان کـنـی بـا نـگـاه تـو در عـالـم شـیـعـهام در دو دنـیــا بـا ولایـت بـیـمـهام نوکر پـیـر تو هـستم من( رضا) دستگـیـری کن ز من روز جـزا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
گلزار زمین خوبتر از خُلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده مَلک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش عطر نبوی میدمد از باغ خصالش شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش این طفل نه سرباز فداکار حسین است سقّا و سپهدار و علمدار حسین است جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است چشمش همه دم باز به رخسار حسین است لبخند به لبهاش زدیدار حسین است پیداست که در قلزم خون یار حسین است بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت عـبـاس کـند با تن بیدست عـبـادت عباس دهد بر همه گان درس رشادت عباس سراپا به حـسین دارد ارادت عباس گرفته است در این کوی سعادت عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد عباس، حسینی است به کس کار ندارد من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر، نیام تشنۀ دردم من کودک گهـواره نیام مرد نبردم قـنـداقـهام از دامن گهـواره بـرآرید در زیر قـدمهـای امـامـم بـگـذاریـد شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس ای در ره دلدار به کف جان تو عباس ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس ای عالم و آدم همه قربان تو عباس ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است میلاد تو همچون شب میلاد حسین است در برج ولایت قمری تو قمری تو بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو در بحر فضلیت گهری تو گهری تو در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو الحق که علی را پسری تو پسری تو تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد بیفیض تو میثم چه بگوید چه سراید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست شعبان برای ماست گواراتر از رجب شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـیاخـتـیــارهـا با این که با اصالت و ارباب زاده بود یک عمر چون رعیّت این خانواده بود مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمیکنیم ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمیکـنـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
شام ما را سحر رسید امشب آسمان را قـمـر رسید امشب عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است او به خلق تمام ما سبب است در کرمخانه کار او بذل است ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل دردهــا را دوا ابــوفــاضــل عالمی غرق در جمال تو باد مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد رزم حـیـدر در او اثـر دارد کیست او؟ اینقدر مثال علیست آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس گرچه دستی نمانده بر تن تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده یا که امشب حمـزهای دیگر به دنیا آمده ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن ای مـسیـح سـفـرههای سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمهها
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب مـردی بـه بیهـمـتـایـیِ دریـا مـیآیـد بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـیآیــد امشب شب شور و شب ذکر و نماز است امشب به سوی آسمانها راه باز است از رأفتش رحمت همی میریزد این مرد از زلف هایش راه شب میریزد این مرد بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد او آمـد و مـهــتـاب را بـیآبــرو کـرد مـاه رخـش را آسـمـانهـا آرزو کـرد این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب این مـرد یعنی شاخـههای یاس ارباب تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل جان علی بسته است بر جان ابالفضل تو کـاشف الکـربی، همیشه بینظیری بر خانهات رو کرده امشب را فقیری خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود آن گـنـبـد و گـلدستـههـایت دیـدنی بود آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی شد سینهات لبریز غم… آبی نخوردی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام
تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز كشتی نجات ما به آب افـتـاده است ******************* از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه ******************* معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـیآیــد تـبـریکِ سه نور، با شعـف میآیـد خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـیآیـد ********* محمود ژولیده********** شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد ********* محمود ژولیده********** مولا که دو چشم حیدری وا میکرد یک لحظه نظر به هر دو دنیا میکرد امـا گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس با گردش سر، تو را تماشا میکرد ********* قاسم نعمتی********** او با تـو که تـمـرین منـظم میکرد تصویر جـوانیاش مجـسم میکـرد امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر در پیش غضبهای تو سر خم میکرد ********* قاسم نعمتی**********
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
عشق، امشب خودنمایی میکـند تا سـحـر فـرمـانـروایی میکـند آمـده مـیـلاد مــاهـی بـینـظـیـر مـیرسـد فـرزنـد دلـبـنـد امـیــر ای مسلـمانان گـل حـیـدر رسیـد کـودکـی مانـنـد پیـغـمـبر رسیـد عـطـر و بـوی یـاس، دنـیا آمـده حـضـرت عـبــاس دنــیــا آمــده آمـده عـمــری عـلـمـداری کـنـد لـشـکـر اسـلام را یــاری کــنـد دین خود را برجهان اثبـات کن مجـلس ما را پُـر از صلوات کن این گـل زیبا، ابوالفضل علیست خوش قد و بالا ابوالفضل علیست جـلـوۀ مـاه بـنـی هـاشم نکوست او بـرای اهـل ایـمـان آبـروست بـا مـرام و بـا کـمـال و بـا ادب خدمت مولای عـالم روز و شب حضرت عـبـاس، مـاه عـالـمیـن ای که بستی عهد و پیمان با حسین
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
بنفـسی انت ای سر تا قـدم ایـثار و آقایی جـمالت با نگـاه یـوسف زهـرا تـمـاشایی حیا را تا صف محشر حیا از گردش چشمت خجالت میکشد از ماه رخسار تو زیبایی تمام روزها ای کاش بودی چارم شعبان که میکردی تو با خورشید حُسنت عالم آرایی گرفـته در بغـل اُمِّ بـنـیـنت دم به دم گوید که عباس من از روز ولادت هست زهرایی تو ای سر تا قدم غیرت چه کردی در دل دریا که بر لبهای خشکت چشم غیرت گشته دریایی به جز تو ای علی خصلت ندارد هیچ فرمانده مـقـام پاسـداری و عـلـمداری و سـقـایـی تو آن ماه دل افروزی که در جمع بنی هاشم به دنبال سرت خورشید کرده راهپیمایی تو هم باب المراد عالمی هم اشجع و الناسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی تو عباسی بنفـسی انت ای دست علی در آستـین تو شجاعت سجده آوردست بر خاک زمین تو کیم من تا فدایی تو گردم ای که در وصفت بـنـفـسی انت فـرمـوده امـام راستـیـن تو از آن رو سجده میبالد به خود تا دامن محشر که نقشش مانده ای روح عبادت بر جبین تو سزد بر خود ببالد تا قیامت ظهر عاشورا به یاد دست و تیغ و حمله فتح المبین تو امامت پیش رو خیزد ادب پشت سرت آید شرافت در یسار تو شجاعت در یمین تو تو آن عبد خداوندی که در دامان گهواره تـولای حـسین ابن عـلی بـودست دین تو اگر اذن شهـادت میگرفتی از امام خود به دشت کربلا خون می گذشت از صدر زین تو درود تشنگی بر لب سلام آب بر خاکت که گردد تا قیامت بحر، دور تربت پـاکت سلام الله بر دستی که با آن در صف محشر شفاعت میکند از شیعـیان صدیقۀ اطهر اگر زهرای مرضیه تو را فرزند خود خوانده یقین دارم به فرزندی قبولت کرده پیغمبر سزد جبریل هنگام نبردت ظهر عاشورا برآرد از جگـر پیوسته فریاد هو الحـیدر تو داری از امیرالمومنین ارث شجاعت را تو بُردی از همان اول ادب را ارث از مادر تو و بابت امیرالمومنین هستید دو ساقی تـو سـقـای بـیـابـان بلا او سـاقـی کـوثـر به غیر از تو که سر نشناختی از پا به موج خون که یک لحظه به راه دوست داده دست و چشم و سر بسا عاشق شنیدم در همه دوران عمر خود خدا داند ندیدم عاشقی را از تو عاشق تر گرفتی چون علم بر دوش خود انگار میدیدم امیر المومنین آورده رو در قلعـۀ خـیـبر نـدیـده دیـدۀ تـاریـخ جـز روز نـبـرد تـو که از یک تن گریزد در صف پیکار یک لشکر چگونه حمله آوردی که دشمن شد ثنا گویت سلام میثم بیدست و پا بر دست و بازویت
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
بـر سـپـهـر دین آمـده مـهــتـاب زادۀ حـــیـــدر، یـــاور اربــاب ماه بی مثـل و قـرین ابـوفـاضل لالــۀ امّ بــنــیـن ابـــوفـــاضــل در مـعرفـت سر آمدی یا ابالفضل خوش آمدی مـهـربـان یـار حـسیـن بن عـلـی یـار و دلـدار حـسـیـن بن عـلـی جــان مـا فــدای راه عـشـق تـو ای عـلـمـدار حـسـیـن بن عـلـی ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* در حـریم راز، او حـسـیـنی بود از هـمان آغـاز، او حـسیـنی بود آمــده کـه جـان بــه راه او دهـد سـر بـه خـاک مـقـدم دلـبـر نهـد بـوسد پـدر مـاه رویش چشمان و دست و بازویش آمـــده مـــیـــر ســپـــاه ثـــارالله آمــــده گـــــرمــــی آه ثــــارالله آمـده کـه در نــبــرد عــاشــورا جـان کــنــد فـــدای راه ثــارالله ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲) ********************************************************* ما که روی لـب زمـزمـه داریـم حـاجـت صـحـن عـلـقـمـه داریـم ای مـــحــافــظ حـــریـــم آلُ الله بـــانــی دســت کـــریـــم آلُ الله با تیغت ای، کوه غیرت کم کن روی، وهّابیت عـالـمـی تحت لـوایـت یا عـباس جـان شیـعـه به فـدایـت یا عباس کی شـود که یـک شـب جـمـعـه شویم زائـر کـرببـلایت یا عباس ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل؛ ای عزیز فاطمه؛ یا ابالفضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ( به سبک: ماه رسول خدا؛ شد پر نور و ضیا) آمــده کـوکـب دیـن؛ لالۀ امّ بـنـیـن نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس ساقی جام یـقـیـن؛ یاور حبـل متین نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس آمده ماه هـاشمی یـاور و غـمخوار حسیـن گـل بریزید آی عاشقـا آمد عـلـمدار حسین ای بهـار عـالـمـیـن ابـوفـاضل بر علی نور دو عین ابوفاضل از همـان میان گهـواره بـودی تو فـنـاءِ فی الحسین ابوفاضل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* آمـده روح ادب؛ زادۀ شـاه عـرب نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس خـیـرُ الـعـبادِ همه؛ باب مرادِ همه نسترن و یاس؛ آقام حضرت عباس دیـده گـشـوده بـه دنـیـا بـچـه شـیـر اسـدالله از همـان اوّلـش بوده مَحـوِ جـمـال ثـارالله بین قنداقه با اون روی زیباش دلـربـای مهر و ماه و کـوکـبِ آمـده دسـتــه گـل امّ الــبــنـیـن خـنـده بـر روی لـبـای زیـنـبِ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲) ******************************************* به مصطفی و بتول؛ به اهل بیت رسول نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی به عاشقـان خـدا؛ خـمیـنـی و شهـدا نـور دو عـیـنـی؛ عـلـمـدار حـسـینی ای که شدی تو عاقبت زائر روی فـاطمه یک شب جمعه قسمت کن بیام پابوست، علقمه رُکن و مـیـقـات دلم ابوفـاضل باب حـاجـات دلـم ابـوفـاضـل ذکـر زیـبــای تـو آوای جـانـم ای منـاجـات دلـم ابــوفـاضـل سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـوفـاضل؛ سـیّـدی یـا ابـالـفـضل(۲)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت عباس علیه السلام
پخش سبک ۱ پخش سبک ۲ ( به سبک خانۀ زهرا و علی ) چارم شعبان شده و؛ آمده خورشید شرف نـور دل امّ بـنـیـن؛ گـل پسر شاه نجـف قـبلـۀ حاجـات همه؛ شـور مناجـات همه مشعر و رُکن و حَجَر و؛ کعبه و میقات همه یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* آمده دلدار حسین؛ آن گل بی خار حسین والهِ رُخسار حسین؛ یار و علمدار حسین آنکه بُوَد رتـبـۀ او؛ سَروَر خـیـل سُعَـدا بوده هـمـیشه ز ادب؛ خـادم شـاه شُهَـدا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی ************************* گشته بهشتی دلـم از، رایحـۀ گـلـشن تو سائل درگاه تـوأم؛ دست من و دامن تو رهـروِ وادیِ ولا؛ هـمـدم رنجـی و بـلا قسمت ما کن نجف و؛ علقمه و کـرببلا یا ابـوفـاضـل مددی یا ابـوفـاضـل مددی
: امتیاز
|